خدای خدایان نفخه ای از خویشتن خویش جدا کرد
خدای خدایان نفخه ای از خویشتن خویش جدا کرد
و در آن نفخه زیبایی را آفرید.
او به زیبایی سبکی نسیم سحر گاهی را عطا کرد
و رایحه ی گلهای دشت را
و نرمی مهتاب را
آنگاه خداوند جامی از شادی به دست زیبایی داد و گفت:
تو نباید از این جام بنوشی مگر آنکه گذشته را فراموش کنی
و به آینده نیز اعتنایی نداشته باشی
سپس جامی از غم به دستش داد و گفت
تو باید این را بنوشی و معنای شور و شعف زندگی را دریابی.
کسی که به سیمای غم نگاه نکرده سیمای شادمانی را نیز هرگز نمی بیند!
نظرات شما عزیزان: